چکیده: یکی از غیرمنتظرهترین تحولات سیاسی در ماههای اخیر بیداری سیاسی دانشمندان در ایالات متحده آمریکا بوده است. دانشمندان این گروه آرام(حداقل در مورد مسائل سیاسی) که سالهای طولانی بیشتر به کار دانشگاهی خود و ارایه مشاوره به دولتمردان اکتفا می کرده اند حالا با احساس خطر رو به تزاید دیگر نظرات خود را بصورت مستقیم ابراز میکنند و تظاهرات گستردهای را سازماندهی کرده و قصد دارند تا برای دستیابی به مناصب دولتی خود را کاندیدا کنند. یک حس فزایندهای وجود دارد که خطر ایجاد شده به وسیله دولت ترامپ برای سیاست مبتنی بر شواهد و شاید خود علم بیسابقه است. این نگرانی توسط بسیاری از دانشمندان احساس میشود. به نظر میرسد اقدامات و سخنان دولت ترامپ نشانگر شتاب گسترده شک و تردید جمهوریخواهان نسبت به تحقیقات علمی حاضر و آینده در زمینه منافع عمومی است. علم دارای قدرت معرفتشناختیست[۱] به این معنا که شیوهای ممتاز است که انسانها میتوانند از طریق آن برای درک حقیقت جهان بهره ببرند. به همین دلیل انتظار میرود تصمیمات سیاسی عمدتا بر اساس نتیجهگیریهای علمی صورت گیرند. با اینحال درک این مطلب حائز اهمیت است که شواهد علمی تنها دلیل مشروع بودن یک تصمیم سیاستی نیست زیرا علاوه بر این ممکن است تعهدات ایدئولوژیکی بزرگتری مطرح باشند و یا اجزای دیگری وجود داشته باشند که رضایت آنها بایستی کسب شود و یا حتی (با توجیهپذیری کمتر) به دلیل ملاحظات استراتژیک سیاسی این امر صورت پذیرد. مشکل اصلی برای علم و سیاستهای مبتنی بر شواهد زمانی ایجاد میشود که سیاستمداران و دیگر بازیگران عرصه سیاست تصمیم میگیرند تا علمی را که بر اساس آن نتیجهگیری صورت گرفته بیاعتبار کنند و یا آنرا به منظور حمایت از موضع سیاسی خود خم کنند. از این پدیده به جای سیاست مبتنی بر شواهد، با عنوان شواهد مبتنی بر سیاست یاد میشود. خم کردن علم برای تطبیق با نیات دولتمردان یا سوگیری علمی به شیوههای مختلفی صورت میپذیرند: گلچین کردن پژوهشها و همچنین کارشناسانی که از دیدگاه شما حمایت میکنند، ایجاد فشار بر دانشمندان و موسسات تحقیقاتی غیر وابسته، آسیب رساندن به دانشمندان در حوزه های عمومی، (از طریق کاهش بودجه و تحقیقات) که نتیجهگیریهایشان مخالف سیاستهای مدنظر شما میباشد و یا وادار کردن دانشمندان دولتی به تغییر زبان گزارشها به دلایل سیاسی. اگر چه به نظر میرسد اقدامات و سخنان دولت ترامپ نشانگر شتاب گسترده شک و تردید جمهوریخواهان نسبت به نقش علم و نتیجه تحقیقات علمی در زمینه منافع عمومی است. متاسفانه دلایلی وجود دارد که نشان میدهد نفرت ترامپ نسبت به تحقیقات علمی، تنها به دلیل ایدئولوژی سیاسی و منافع موردنظر نیست. ترامپ به صورت مشخص در برابر هر فرد و یا چیزی، از جمله هرحقیقت تجربی که قدرت او را به چالش بکشد مخالفت میکند. درست مانند تمام رئیسجمهورهای دیگر ترامپ نیز در نهایت با دادههایی مواجه خواهد شد که جنبههای منفی عملکرد شغلیاش را نشان میدهند به عنوان مثال میتوان به سطوح آلودگی، میزان بیماریها، ارقام ناامیدکننده شغلی اشاره کرد. کارشناسان در حال حاضر هم گمان میکنند که ترامپ ممکن است از روشهایی به سبک نیکسون استفاده کرده و در اسناد و آمارهای رسمی دولتی دست برده و یا اینکه از طریق حذف بودجه علمی، اقتصادی، اجتماعی بنیاد ملی علم، مطالعات پژوهشی انتقادی از اجتماع را تحت مدیریت دولت خود متوقف سازد. حاصل از برآیند قدرت اجرایی و قدرت حاصل از جایگاهی که یک رئیسجمهور در چشم مردم آمریکا دارد ترامپ توانایی قابلتوجهی برای آسیب زدن به سرمایههای علمی و احتمالا نهادهای دموکراتیک دارد. به عقیده بسیاری از صاحبنظران، امروز زمان این است که دانشمندان و به طور کلی کارشناسان با هم متحد شوند. همانطور که جک گلداسمیت[۵] از دانشکده حقوق هاروارد استدلال میکند دانشمندان و کارشناسان نقش مهمی در لحظاتی مانند این به عنوان یک گروه مراقبت ایفا میکنند، یک مجموعه بزرگ که به دقت بر اقدامات رهبران سیاسی نظارت دارند. |
یکی از غیرمنتظرهترین تحولات سیاسی در ماههای اخیر بیداری سیاسی دانشمندان در ایالات متحده آمریکا بوده است.
دانشمندان این گروه آرام(حداقل در مورد مسائل سیاسی) [که سالهای طولانی بیشتر به کار دانشگاهی خود و ارایه مشاوره به دولتمردان اکتفا می کرده اند حالا [با احساس خطر رو به تزاید] دیگر نظرات خود را بصورت مستقیم ابراز میکنند و تظاهرات گستردهای را سازماندهی کرده و قصد دارند تا برای دستیابی به مناصب دولتی خود را کاندیدا کنند. یک حس فزایندهای وجود دارد که خطر ایجاد شده به وسیله دولت ترامپ برای سیاست مبتنی بر شواهد و شاید خود علم بیسابقه است. [این نگرانی توسط بسیاری از دانشمندان احساس میشود.] به نظر میرسد اقدامات و سخنان دولت ترامپ نشانگر شتاب گسترده شک و تردید جمهوریخواهان نسبت به تحقیقات علمی [حاضر و آینده] در زمینه منافع عمومی است.
با در نظر گرفتن این نکته آنچه که باعث نگرانی دانشمندان سیاسی به خصوص افرادی که در زمینه روانشناسی سیاسی تحصیل کردهاند شده، تبعیض علمی حاصل از ایدئولوژی دولت ترامپ نیست بلکه این حقیقت است که خود ترامپ یک سبک مستبدانهای از استدلال انگیزشی را ارائه میدهد که به نظر میرسد (آگاهانه و یا غیرآگاهانه) برای تثبیت قدرتش به کار میرود.
این ترکیب (چالشهای نهادی برای یکپارچه سازی علمی کارکنان دولت و تمایل ترامپ به نادیده گرفت شواهد در موضوعات مختلف)، پیامدهای شوم و گستردهای فراتر از نحوه اطلاعرسانی علم درباره سیاستهای علمی، در پی خواهد داشت.
علم به عنوان یک هدف سیاسی
شک و تردید درباره علم با انگیزههای سیاسی بدون شک پدیده جدیدی نیست و می توان استدلال کرد که علم به طور پیوسته یک هدف سیاسیست و این امر دقیقا به دلیل قدرت سیاسی آن میباشد.
علم دارای قدرت معرفتشناختیست[۱] به این معنا که شیوهای ممتاز است که انسانها میتوانند از طریق آن برای درک حقیقت جهان بهره ببرند. به همین دلیل انتظار میرود تصمیمات سیاسی عمدتا بر اساس نتیجهگیریهای علمی صورت گیرند. در طول زمان و همزمان با افزایش اندازه و گستردگی دولت فدرال استفاده از پژوهشهای علمی در پروسه تصمیمگیریهای دولتی نیز افزایش یافته است و آن را به هدفی بزرگتر تبدیل کرده است.
به نظر میرسد که تعدادی از اقدامات صورت گرفته توسط دولت ترامپ و با پشتیبانی ابزار دولت، خصومتی را نسبت به علم و سیاستگزاریها با پشتوانه علمی نشان میدهد. دستورات صادر شده در هفته اول شروع به کار دولت، باعث نگرانی بسیاری از افراد شد چرا که طی آن تقریبا سازمانهای دولتی ارتباطات خود را با مردم متوقف کردند.
اما آنچه که احتمالا بیش از هر مسئله دیگری نشاندهنده نگرش دولت به تحقیقات با پشتیبانی دولتیست، کاندیداهای ترامپ برای ریاست سازمانهای سطح کابینه میباشد. این افراد از علم و تخصص کمتری نسبت به همتایانشان در دولتهای قبلی برخوردار هستند و کابینه ترامپ تنها کابینهایست که در دورههای اخیر هیچ فردی با تحصیلات در سطح دکتری در آن شرکت ندارد. نامزد ریاست سازمان حمایت از محیط زیست اسکات پروئیت[۲] تمامی اصول علمی پذیرفته شده مربوط به شرایط اقلیمی را زیر سوال برد و با شرکتهای انرژی کار کرد تا از قدرت سازمانی که قرار بود ریاستش را برعهده گیرد بکاهد.
علاوه بر این انتخاب ترامپ برای اداره بودجه و مدیریت، نیک مولوانی[۳] نیز موضع مشابهی را در ارتباط با تحقیقات علمی، با حمایت دولت در حوزه حفاظت از سلامت عمومی اتخاذ کرد. دو دانشمندی که گفته شده به عنوان مشاور علمی انتخاب شدهاند خارج از جریان اصلی علوم اقلیمی هستند(هیچ کدام از این دو، دانشمند علوم اقلیمی نیستند).
خم کردن اصول علمی به دلایل سیاسی
درک این مطلب حائز اهمیت است که شواهد علمی تنها دلیل مشروع بودن یک تصمیم سیاستی نیست زیرا علاوه بر این ممکن است تعهدات ایدئولوژیکی بزرگتری مطرح باشند و یا اجزای دیگری وجود داشته باشند که رضایت آنها بایستی کسب شود و یا حتی (با توجیهپذیری کمتر) به دلیل ملاحظات استراتژیک سیاسی این امر صورت پذیرد.
مشکل اصلی برای علم و سیاستهای مبتنی بر شواهد زمانی ایجاد میشود که سیاستمداران و دیگر بازیگران عرصه سیاست تصمیم میگیرند تا علمی را که بر اساس آن نتیجهگیری صورت گرفته بیاعتبار کنند و یا آنرا به منظور حمایت از موضع سیاسی خود خم کنند. از این پدیده به جای سیاست مبتنی بر شواهد، با عنوان شواهد مبتنی بر سیاست یاد میشود.
خم کردن علم برای تطبیق با نیات دولتمردان به شیوههای مختلفی صورت میپذیرند: گلچین کردن پژوهشها و همچنین کارشناسانی که از دیدگاه شما حمایت میکنند، ایجاد فشار بر دانشمندان و موسسات تحقیقاتی غیر وابسته، آسیب رساندن به دانشمندان در حوزه های عمومی، (از طریق کاهش بودجه و تحقیقات) که نتیجهگیریهایشان مخالف سیاستهای مدنظر شما میباشد و یا وادار کردن دانشمندان دولتی به تغییر زبان گزارشها به دلایل سیاسی.
سوگیری علمی[۴] را به خودی خود نمیتوان به محافظهکاران و یا لیبرالها نسبت داد زیرا در هر دو طرف طیف سیاسی میتوان ان را مشاهده کرد. با این حال برای جلوگیری از معادلهسازی اشتباه بایستی بپذیریم که در دهههای اخیر بیشتر سوگیریها با ماهیت ضدعلم توسط سیاستمداران حزب جمهوریخواه صورت گرفته است. این سوگیریها به شیوهای گسترده ثبت شدهاند(علاوه بر این میتوان پلتفرمهای این دو حزب در سال ۲۰۱۶ را نیز بررسی کرد).
یک دلیل ساده برای این اختلاف مابین اعضای دو حزب وجود دارد: بسیاری از تحقیقات در سالهای اخیر با حمایت دولت در خدمت گسترش یک نظام فدرال تنظیمکننده بودهاند. جمهوریخواهان به دلیل داشتن منافع اقتصادی، و کسب و کار طولانی مدت در ایالت های مختلف و لذا احساس تعهد درحفظ حقوق ایالت ها تمایل دارند تا با تنظیمات دولت فدرال مقابله کنند. علاوه بر این در دهههای اخیر حزب جمهوریخواه به خانه سیاسی محافظهکاران مذهبی تبدیل شده است که بسیاری از آنها به اصول علمی بیاعتماد هستند زیرا نهاد، اقتدار و قرائت مذهب را به ویژه در مورد تکامل به چالش میکشد.
خطر لفاظیها
متاسفانه دلایلی وجود دارد که نشان میدهد نفرت ترامپ نسبت به تحقیقات علمی، تنها به دلیل ایدئولوژی سیاسی و منافع موردنظر نیست. ترامپ به صورت مشخص در برابر هر فرد و یا چیزی، از جمله هرحقیقت تجربی که قدرت او را به چالش بکشد مخالفت میکند .
تلاشهای مداوم ترامپ برای بزرگ جلوه دادن خود کاملا قابلمشاهده است. او در گذشته در مورد همه چیز از مساحت خانهاش تا کمکهایش به خیریه دروغ گفته است. برای تحت تاثیر قرار دادن یک جمع او حتی تمایل نشان داده تا یک گروه اقلیت را به صورت کامل قربانی کند و به اشتباه شهروندی یک رئیسجمهور را زیر سوال ببرد.
تا به اینجا رئیسجمهور ترامپ عمدتا بر روی اندازه جمعیت، ارقام نظرسنجیها و همچنین شایستگی نمایش بازیگران متمرکز بوده است. بسیاری از آمریکاییها تمایل دارند تا اینگونه تحریفات به ظاهر بیاهمیت را جدی نگیرند اما این لفاظیها مستبدانه هستند.
درست مانند تمام رئیسجمهورهای دیگر ترامپ نیز در نهایت با دادههایی مواجه خواهد شد که جنبههای منفی عملکرد شغلیاش را نشان میدهند به عنوان مثال میتوان به سطوح آلودگی، میزان بیماریها، ارقام ناامیدکننده شغلی اشاره کرد. او برای حفاظت از شهرتش به اندازهای وانمود و تظاهر داشته است که اگر رفتارش در برابر تهدیدات جدیتر نیز ادامه یابد تعجبی نخواهد داشت. کارشناسان در حال حاضر هم گمان میکنند که ترامپ ممکن است از روشهایی به سبک نیکسون استفاده کرده و در اسناد و آمارهای رسمی دولتی دست برده و یا اینکه از طریق حذف بودجه علمی، اقتصادی، اجتماعی بنیاد ملی علم، مطالعات پژوهشی انتقادی از اجتماع را تحت مدیریت دولت خود متوقف سازد.
حاصل از برآیند قدرت اجرایی و قدرت حاصل از جایگاهی که یک رئیسجمهور در چشم مردم آمریکا دارد ترامپ توانایی قابلتوجهی برای آسیب زدن به سرمایههای علمی و احتمالا نهادهای دموکراتیک دارد. به عقیده بسیاری از صاحبنظران، امروز زمان این است که دانشمندان و به طور کلی کارشناسان با هم متحد شوند. همانطور که جک گلداسمیت[۵] از دانشکده حقوق هاروارد استدلال میکند دانشمندان و کارشناسان نقش مهمی در لحظاتی مانند این به عنوان یک گروه مراقبت ایفا میکنند، یک مجموعه بزرگ که به دقت بر اقدامات رهبران سیاسی نظارت دارند.
منبع: theconversation
نقد سیاست از دکتر حمید بهلولی:
زماني كه ساباتير و جنكينز مدل ACF) Advocacy Coalition Framework)
را به عنوان مدل سياست گزاري تجويزي (Perspective)
در سال ١٩٩۹-۱۹۸۸ ارائه كردند، مجموعه دانشمندان و كارشناسان و موسسات تحقيقاتي و مديا را جزو زير-سيستمهاي آن تصور كردند كه در سياست سازي و سياستگزاري دولت فدرال آمريكا داري نقش ويژه اي بودند، نقشي كه احساس عمومي دانشمندان در دولت ترامپ آن را از دست رفته مي بيند وشكاف عميقي را ما بين حوزه دانش و سياست هاي متخذه به تصوير ميكشد. شكافي كه بسيار خطرآفرين بوده و ميتواند دنيا را با خطر هاي جديد مواجه كند.
در شرايط فعلي اين سوال غالبي است كه با وجود هزاران مركز مطالعات علوم انساني اعم از مراكز مطالعات سياستي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، و مجموعه وسيعي از دانشگاهها و دپارتمانهاي علمي انسان شناسي، جامعه شناسي، علوم سياسي و سياست گزاري و اقتصاد و غيره، و حضور ميليونها دانشمند و كارشناس و تحصيلكرده در اين حوزه هاي علمي، روند كنوني آمريكا و بسياري از كشورهاي جهان به چنين شكلي درآمده است و سياستها بيشتر بر مبناي مدل هيجان و سم كوبان با تبعات خطرناك شكل ميگيرند؟
خطر روبه تزايدي كه دانشمندان راناچار به ايجاد بك سينوپتيكون (Synopticon) يا گروه مراقبت ويژه از سياست ها كرده است تا با ايجاد حركت Science not silence بگويند دانش در سمت گيري سرنوشت بشر خاموش نخواهد ماند.